ملغمه

افسردگی پاورچین  پاورچین آمد و درست وسط اتاق، عین بختک افتاد روی من. همین شد که لحظاتی نتونستم نفس بکشم. ای بر پدر هرچی افسردگی یه! ش هم مدت زیادیه که افسردگیش دوباره عود کرده. دیروز می گفت با چند تا از دوستاش که حرف زده، اونا هم حال و هوای افسرده داشتن.
هر کی برای خودش یه گوشه ای گم و گوره. این ایران دیگه ایران اون قدیمی نیست. آدم هاش عوض شدن. شاید از جهاتی خیلی بافرهنگ تر و بهتر شده باشن اما اون دوستی های قدیمی دیگه لق شدن و استحکام قدیم رو ندارن. آدم ها خیلی سر به گریبان خودشونن. مگر عده ای مرفهین بی درد که توی دنیای خودشون زندگی می کنن.
اکثر کارها خیلی کند و یواش پیش می ره. مدتی یه با دوستان و همکارانی مواجه می شم که روابط عجیب و پیچیده دارن، زندگی های درهمی که نمی شه بهش گفت زندگی سالم. روابط ناسالم و طلاق عاطفی، بین زوج ها بی داد می کنه. آدم های مطلقه توی نسل من دارن زیاد می شن، عده ای هم بین رفتن و موندن گیر کردن.
وسط ملغمه آدم بزرگ ها، بچه هایی رو می بینم که مشکلات رفتاری و روانی متعددی دارن. 
ترافیکه، ماشین ها دود می کنن، آدم ها عصبانین و اعتماد بینشون کمرنگ شده.

نظرات

پست‌های پرطرفدار