از این روزهای من، برای تو

برای تو می نویسم، اما اینجا بلند بلند می نویسم و لینکش را برایت تلگرام می کنم تا بخوانی.
تو در امریکا دنبال مدرسه می گردی برای بچه، من اینجا دنبال کار می گردم و دنبال پا گرفتن. مدتی است یک دل سیر باهم حرف نزده ایم. بزرگ شدن بچه را ندیدم. اصلا از بچه هیچ چیز نفهمیدم. نشد یک بار به من بگوید خاله. دنبالش برم دم مدرسه، بیارمش خانه، جا خوش کند ور دلم. تو بروی به کارهایت برسی.
نمی دانم چطور شد که من اینجا باشم و تو نباشی. چطور شد تولد بگیرم و تو نیایی. تو نبودی بیایی خانه ام را ببینی. تا به حال این همه مهمان دعوت نکرده بودم، برایم غریب بود. دست تنها بودم. کمکی نداشتم. از دو هفته پیش آرام آرام شروع کردم به کارهای خانه. سالن بالاخره جمع شد و تقریبا شکل گرفت. اتاق کار هنوز بی نظم و درهم است. خیلی وقت می بَرَد تا خرده ریزها سامان پیدا کنند. وسایل و مدارک و خنزر پنزهای ۹ سال گذشته. البته سالن فقط برای مهمانی مرتب شده بود. مهمان ها که رفتند، باز پر شد از کاغذهای پوستی، دفتر و مدادهای طراحی و کتاب های نیم خوانده.
اکثر روزها در خانه تنهایم و کار می کنم. موقع انجام کارها از روی اینترنت دورهمی و خندوانه می بینم و تنهایی قاه قاه می خندم. فکر می کنم انگار کسی با من حرف می زند و احساس تنهایی نمی کنم. دوست هایم را کم می بینم. همه درگیر زندگی هستند. یکی حامله است، یکی شیر می دهد، یکی بچه به بقل. یکی دنبال کار می گردد، آن یکی دنبال خانه. شهر شلوغ است و پرترافیک. راه ها دورند و بی انتها.
هوا خیلی گرم شده. ۳۱ درجه برای نیمه اردیبهشت زیاد است. اما کوچه ها هنوز بوی بهار می دهند. شب ها توی کوچه های امیرآباد بوی یاس می آید. دارم گوجه سبز می خورم. جایت را خالی می کنم. نمی دانم تو آنجا گوجه سبز داری بخوری؟ یا اصلا برایت مهم هست که گوجه سبز بخوری؟
دو هفته ای است دوباره تصویرسازی می کنم. حسابی مشغولم، گاهی تا ۱۲ شب بیدارم. گرافیک تابلت را برمی دارم و می افتم به جان طراحی. مچ و انگشتان دست راستم درد می گیرند. مجبورم ساعت هایی مشغول کارهای دیگر شوم تا دستم استراحت کند. 
مدتی است خیلی کتاب می خوانم اما باز هم نمی رسم همه کتاب هایی را که می خواهم بخوانم.
یک کافه پیدا کرده ام در نزدیکی. شاید که به زودی پاتوقم شود. همین که سیگار نمی کشند و محیطش فرهنگی هنری است، خوب است.
میگرن مثل آب باریکه است، همیشه کم و بیش جریان دارد. از تیر و مرداد خیلی می ترسم. از گرمای تحمل ناپذیر، از حال استفراغ و سرگیجه های گرما.

نظرات

پست‌های پرطرفدار