غرها و طلبکاری های ایرانی

رفتم فرودگاه. برای اولین بار منتظر دوستی صمیمی بودم که از ایران بیاد و کلی هیجان داشتم. یک ساعتی تو صف استقبال کننده ها بودم که تعداد زیادی شون ایرانی بودن. مسافرهای چند پرواز همزمان از خروجی بیرون می اومدن. ایرانی های دور و برم, تمام وقت مشغول حرف زدن و مسخره کردن بقیه بودن. 
اینو ببین چه شکلی یه, اون یکی چقدر گنده ست, اون یکی چقدر درازه, اونو ببین ۳ تا بچه داره, می دونی به ازاء هر بچه می تونه ۲۵ کیلو بار ببره. 
دو سه دفعه جام رو عوض کردم و همینطور هاج و واج بودم که این حرف ها تمومی نداشت. تو این همه ملیت, از هیچ کس همچین حرفایی نشنیدم.
زنی ایرانی مشغول چرت و پرت گفتن و زدن حرف های رکیک به خانم بغل دستیش بود. یک دفعه شروع کرد رو لبه جایگاه که تعداد زیادی از جمله من آرنج یا دستشون رو روش گذشته بودن رِنگ گرفتن. کمی چپ چپ نگاهش کردم. اثری نداشت و یک دفعه چنان دو تا دستش رو محکم به هم کوبید که گوشم درد گرفت و پا به فرار گذاشتم و رفتم جای دیگه ایستادم و از بقیه غیبت ها و غرها مستفیض شدم. 
اون هایی که اومدن کلی طلبکار بودن. چرا اون یارو بو می داد؟ ما فکر کردیم آدم ها تو اروپا بو نمی دن! چرا توالت شلنگ نداره, چطوری اینا می تونن کونشون رو نشورن؟! چرا کولر ندارن؟ برای چی باید دم صندوقِ سوپر مارکت فس فس نکنیم, پس مشتری مداری چی می شه؟ این چه مملکتیه که آدم هاش انقدر عجله دارن؟ خانم صندوق دار اگر مدت زیادی دستش رو دراز کرده تا پول رو بهش بدیم, وظیفه شه چون داره حقوق می گیره و چیزهای دیگه که همه به گوشم خیلی طلبکارانه و غیر دوستانه می اومد.   

نظرات

پست‌های پرطرفدار