خودمریض/طبیب بینی‌ گاه به گاهی!

شاید همهٔ ما گاهی دوست داشته باشیم مریض شویم، بیفتیم روی تخت، خسته و درب و داغان بعد یکی‌ بیاید نازمان را بکشد، برایمان چایی بیاورد توی تخت، ناز و نوازشمان کند. اصلا ولو بشویم توی تخت و بشنویم که کسی‌ در آشپز خانه کار می‌‌کند، کاسه‌ کوزه‌ها را جابه جا می‌‌کند، فرنی درست می‌‌کند، قابلمه‌ای سر گاز می‌‌گذارد، چیز‌هایی‌ مثل سیب زمینی‌، هویج، گوجه فرنگی‌ یا کدو را خورد می‌‌کند و توی قابلمه می‌‌ریزد. بعدتر جعفری یا سبزی دیگری را خرد می‌‌کند و توی سوپ می‌‌ریزد، آب پرتقال می‌‌گیرد، مثل مادر یا پدری مهربان. اصلا خوشمان می‌‌آید که کسی‌ با یک سینی از در وارد شود که همهٔ این‌ها را توی آن گذشته باشد. سوپ با نارنج یا لیمو ترش تازه. خلاصه این که، گاهی مریض می‌‌شویم چون بدنمان این جوری حال می‌‌کند یا خودمان دلمان می‌‌خواهد لوس شویم. گاهی دلمان می‌‌خواهد کسی‌ باشد که برایش همهٔ این کار‌ها را انجام دهیم. گاهی نقش مریض حالمان را خوب می‌‌کنم، گاهی نقش طبیب. اما همهٔ این‌ها به شرطی است که در لحظهٔ‌ مناسب اتفاق بیفتد. یعنی‌ وقتی‌ مریض شوی که طبیبی باشد، وقتی‌ طبیب شوی که مریضی باشد. اگر مریض باشی‌ و کسی‌ که باید نقش طبیب را ایفا کند، اصلا تو را نبیند، اصلا سراغت نیاید، اصلا حالت را نپرسد، اصلا اعصاب مریض داری را نداشته باشد چه؟ اگر بخواهی‌ طبیب باشی‌ و مواظب کسی‌ باشی‌ و مریضی نباشد چه؟!

نظرات

پست‌های پرطرفدار